امروز مثلا من رفته بودم اسکی
آخ ببخشید یادم رفت سلام کنم
خلاصه با دوتا داداشم و پسر داییم { که کلا ریپ می زنه ( تیزهوشان درس می خوند , ول کرد رفت تهران حوزه ,,, ) } و دوستش که اونم بدتر از خودش ,,,
خلاصه روز های عادی من هشت صبح اونجا ( دیزین ) بودم اما بواسطه این افراد ,,, ساعت یک بعد از ظهر رسیدیم پیست !!!!!!
کلی دردسر و بدبختی از اخلاق ×××× پسرخله گرفته تا گم کردن وسایل اسکی داداش
تقریبا میشه گفت امروز یکی از بد ترین روز های عمرم بود .
پی نوشت۱ : این قضیه مال هفته پیشه و به صورت چرک نویس در آورده بودم اما به دلایلی تازه پست کردم ,,,